در این فهرست برای شما لیست اسم های دخترانه و پسرانه با ریشه اوستایی را قرار داده ایم..البته اشتباه در همه جا ممکن است و امکان دارد که در این لیست هم اشتباهاتی شده باشد که از دوستان و بازدید کنندگان محترم خواهش مندیم که در صورت مشاهده اشکال و یا قرار ندادن اسمی ما را مطلع کنند تا برطرف شود.با سپاس
- اسامی دختران
آ | |||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
آئیریا | ā-iriā | اوستایی-پهلوی | ایرج |
آبتین | Ābtin | اوستایی-پهلوی |
روح کامل-انسان نیکو کار – از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
|
آبلاتکا | اوستایی-پهلوی |
از نامهای ایران باستان
|
|
آترابان | atraban | اوستایی-پهلوی |
نگهبان آتش، پیشوای دینی
|
آتربان | اوستایی-پهلوی |
نگهبان آتش، پیشوای دینی
|
|
آتروپات
|
atrupat | اوستایی-پهلوی |
صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست
|
آتور | atur | اوستایی-پهلوی |
آذر،آتش
|
آتورپات | aturpat | اوستایی-پهلوی |
صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست
|
آتین | atin | اوستایی-پهلوی |
در زبان زند و پازند جدید ، نو ، بوجود آمده
|
آذر | Āzar | اوستایی-پهلوی |
نام ماه نهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آتش، نام روز نهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
|
آرمیتا | Ārmitā | اوستایی-پهلوی |
الهه نعمت ؛ آرامش یافته، به معنای پاک و فروتن نیز آمده است
|
آرمیتی | ārmiti | اوستایی-پهلوی |
(آرمیتی = آرمئیتی) فروتنی، پاک، محبت و الهه زمین.
|
آسنا | اوستایی-پهلوی |
روشنایی درونی ، سرشت مادرزادی
|
|
آسمین | اوستایی-پهلوی |
سیمین، نقره فام
|
|
آشا | Āshā | اوستایی-پهلوی |
مثل و مانند، راستى، نظم، درست کردارى
|
آمیرتیس | amirtis | اوستایی-پهلوی |
ستاش کننده ، شکر کننده ، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا
|
آوینا | avina | اوستایی-پهلوی |
دختر پاک ، بانویی که مثل آب زلال است. مرکب از آو(آب) + ین نسبت + الف تانیث
|
ا |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
اویتا | avitā | اوستایی-پهلوی |
بی همتا.تک
|
ایران | Irān | اوستایی-پهلوی |
مکان آریائیان(قوم اری)- محل مردمان شجاع و شریف-نام کشور باستانی ما – حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح طوایفی سفید پوست از راه جیحون و کوههای قفقاز وارد منطقه ایران شدند این طوایف به دو دسته تقسیم می شدند دسته ای که خودرا زورمند می دانستند و به نام سک(به فتح س)ها شناخته می شدند و دسته ای دیگر که متمدن تر از دسته اول بودند خود را اری(به فتح الف و کسر ر) به معنای شجاع و شریف می نامیدند و وجه تسمیه ایران نیز همین است.
|
اروس | اوستایی-پهلوی |
سفید ، درخشان، زیبا
|
|
اروشا | اوستایی-پهلوی |
اروشه ، به فتح الف ، سفید، روشن، دختری با روی سپید
|
|
پ |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
پارامیدا | Pāramidā | فارسی-اوستایی-پهلوی |
پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
|
پارمیدا | Pārmidā | فارسی-اوستایی-پهلوی |
پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است
|
پروچستا | اوستایی-پهلوی |
سرشار از علم و دانش ، نام سومین دختر زردشت
|
|
پروچیستا | اوستایی-پهلوی |
سرشار از علم و دانش ، نام سومین دختر زردشت
|
|
پروشات | اوستایی-پهلوی |
بسیار شاد ، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
|
|
ت |
|||
اسم
|
تلفظ | ریشه | معنی |
تاپیک | tapik | اوستایی-پهلوی |
درخشان، تابنده، نورانی
|
توران | Toorān | اوستایی-پهلوی |
نام سرزمینی منسوب به تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی که بر آن سوی رود جیحون یعنی ماوراءالنهر واقع بوده و از طرف مشرق تا دریاچه آرال امتداد داشته است
|
تیدا | اوستایی-پهلوی |
دختر خورشید ، زاییده خورشید ، دهتر زیبارو ، مرکب از تی به معنای خورشید و دا به معنای زاییده
|
|
ر |
|||
اسم
|
تلفظ | ریشه | معنی |
رسپینا | اوستایی-پهلوی |
فصل پاییذ
|
|
س |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
ستیا | اوستایی-پهلوی |
جهان هستی دنیا روزگار- بانوی نجیب و بلندمرتبه- لقب حضرت معصومه – کلمه گیتی در فارسی معاصر تغییر یافته همین اسم است
|
|
سروشا | فارسی-اوستایی-پهلوی |
سروش + الف تانیث.در اوستا سروش به معنی اطاعت و فرمانبرداری امر خداوند و نام فرشته ای است که مظهر تسلیم و رضا در مقابل اهورا است.
|
|
ش |
|||
اسم
|
تلفظ | ریشه | معنی |
شمیسا | اوستایی-پهلوی | شمسا ، خورشید ، نور و روشنایی در زند و پازند | |
ف |
|||
اسم
|
تلفظ | ریشه | معنی |
فرهناز | farahnaz | فارسی-اوستایی-پهلوی |
بزرگمنش و نازنین ، مرکب از فره(شکوه و بزرگی) + ناز
|
فرهنگ | farhang | اوستایی-پهلوی |
علم، دانش، عقل، ادب، نام مادر کیکاووس پادشاه کیانی
|
گ |
|||
اسم
|
تلفظ | ریشه | معنی |
گل | gol | اوستایی-پهلوی |
نام زنی در منظومه ویس و رامین
|
گندم | gandom | اوستایی-پهلوی |
دانه خوراکی غنی از نشاسته
|
م |
|||
اسم |
تلفظ | ریشه | معنی |
مانترا | اوستایی-پهلوی |
به سکون نون و فتح ت ، کلام مقدس ، سخن ایزدی ، گفتار ورجاوند اهورایی
|
|
مشیانه | mashiyane | اوستایی-پهلوی |
نام نخستین زن در فرهنگ ایران باستان برابر با حوا در اسطوره های سامی
|
مهستا | mahasta | اوستایی-پهلوی |
دختر سنگین،بانوی گرانسنگ،مرکب از مهست الف تأنیث، هم به کسر سین خوانده می شود و هم به فتح سین
|
میشانه | اوستایی-پهلوی | ||
و |
|||
اسم |
تلفظ | ریشه | معنی |
وهرام | vahram | اوستایی-پهلوی |
بهرام، نام ستاره مریخ ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم ، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام ، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه کیانی بود
|
ویانا | viana | اوستایی-پهلوی | فرزانگی بخردی دانایی |
ه |
|||
اسم |
تلفظ | ریشه | معنی |
هرمینا | اوستایی-پهلوی | سفر حرکت | |
ی |
|||
اسم |
تلفظ | ریشه | معنی |
یسنا | yasna | اوستایی-پهلوی | حمد و ستایش خداوند – نام یکی از بخش های اوستا است |
- اسامی پسران
آ | |||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
آئین | ā’in | اوستایی-پهلوی |
(پهلوی) کیش ، روش ، دین ، شیوهی مناسب و مطلوب ؛ (در قدیم) جلال و شکوه ، عادت و خوی .
|
آئیریا | ā-iriā | اوستایی-پهلوی | ایرج |
آبتین | Ābtin | اوستایی-پهلوی |
روح کامل-انسان نیکو کار – از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
|
آپتین | āptin | اوستایی-پهلوی |
شکل دیگر آبتین (پدر فریدون) . آبتین و آتبین .
|
آرین مهر | āriyan mehr | اوستایی-پهلوی |
(آرین = آریائی + مهر = محبت ، دوستی ، خورشید ، آفتاب) مهر آریائی ، خورشید آریایی ، فروغ و روشنایی آریائیان ، مظهر محبت و دوستی آریائیان .
|
آریوداد | اوستایی-پهلوی |
ایرانداد،داده ایران
|
|
ا |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
اریا | فارسی-اوستایی-پهلوی |
در زبان کلدانی به معنی برج اسد-درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است
|
|
اسپندیاد | اوستایی-پهلوی |
اسفندیار،آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
|
|
اسفندیار | Esfandiyār | اوستایی-پهلوی |
آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
|
افراسیاب | Afrāsiyāb | اوستایی-پهلوی |
به هراس افکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی
|
البرز | Alborz | اوستایی-پهلوی |
مرکب از کوه +بلند نام رشته کوهای شمالی ایران که سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است
|
الوند | اوستایی-پهلوی |
اروند ، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان
|
|
اوستا | اوستایی-پهلوی |
نام کتاب مقدس زرتشتیان
|
|
اردشیر | Ardeshir | اوستایی-پهلوی |
آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی، فرزند ساسان
|
ارسن | اوستایی-پهلوی |
به فتح الف و سین ، مجلس ، بزم ، انجمن ، مجمع
|
|
ارناک | اوستایی-پهلوی | رزمجو | |
ارنواز | Arnavāz | اوستایی-پهلوی |
مرکب از ارنه ( سزاوار) + واز ( واژه)، به معنی دارنده سخن سزاوار، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو دختر جمشید پادشاه پیشدادی
|
ارواد | اوستایی-پهلوی | نیرومند | |
اترین | اوستایی-پهلوی |
آترینا – آذرین، نام پسر اوپدرم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
|
|
ارجاسب | arjasb | اوستایی-پهلوی |
ارجاسپ، دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
|
ارجاسپ | arjasp | اوستایی-پهلوی |
دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
|
ب |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
بلاش | اوستایی-پهلوی |
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نیز نام چند تن از پادشاهان اشکانی
|
|
بابک | Bābak | اوستایی-پهلوی-کردی |
استوار ، پدر کوچک ، پاپک، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبد معبد آناهیتا و پدراردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی، تخلص شاعرکرد «علی اصغر سریری»
|
بامیک | bamik | اوستایی-پهلوی |
بامی،درخشان، لقب شهر بلخ
|
برزآذر | barz azar | اوستایی-پهلوی |
مرکب از برز( شکوه، جلال) + آذر( آتش)، نام برادر برز
|
بستور | اوستایی-پهلوی |
نام پسر زریر برادر گشتاسپ
|
|
پ |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
پرداد | Par-dād | اوستایی-پهلوی |
نخستین آفریده
|
پرشان | Par-shān | اوستایی-پهلوی |
دلاور، مبارز، رزمجو. به معنی شان والا هم آمده است. بنابر باور مردم و افراد سالخورده روستاهای پیرامون تالاب پریشان در کازرون،در زمان های گذشته در این منطقه پادشاهی به نام پرشان می زیسته است. این تالاب نام خود را از پرشان گرفته و بعدها به صورت پریشان درآمده است
|
پرویز | Par-viz | اوستایی-پهلوی |
از شخصیتهای شاهنامه، نام خسرو دوم پادشاه ساسانی
|
پورشسب | purshasb | اوستایی-پهلوی |
نام پدر زردشت
|
ت |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
تور | Toor | اوستایی-پهلوی |
از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین فرزند فریدون پادشاه پیشدادی
|
تورج | Tooraj | اوستایی-پهلوی |
نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی
|
ج |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
جاماسب | اوستایی-پهلوی |
جاماسپ، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
|
|
جاماسپ | اوستایی-پهلوی |
جاماسب ،از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
|
|
خ |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
خرداد | اوستایی-پهلوی |
کمال،رسایی،نام ماه سوم از سال شمسی،نام فرشته نگهبان آب ، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد پادشاه ساسانی
|
|
س |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
ساما | sama | اوستایی-پهلوی |
سام ، سیاه ، منسوب به سام
|
سوشیا | sushiya | اوستایی-پهلوی |
سوشیانت،نجات دهنده ، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند
|
سوشیانت | sushiyanet | اوستایی-پهلوی |
سوشیانس،نجات دهنده ، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند
|
سوشیانس | sushiyanes | اوستایی-پهلوی |
سوشیانت،نجات دهنده ، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند
|
ف |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
فاتک | اوستایی-پهلوی |
معرب از پهلوی، نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی
|
|
فرجاد | Far-jād | اوستایی-پهلوی |
فاضل و دانشمند
|
فرخ زات | اوستایی-پهلوی |
صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت
|
|
فرشاسب | اوستایی-پهلوی |
دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه
|
|
فروهر | Faravahar | اوستایی-پهلوی |
در دین زرتشت نام صورت غیرمادی مخلوقاتی که برای محافظت از آسمان فرود می آیند
|
فرهام | farham | اوستایی-پهلوی |
نیک اندیش ، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت
|
فریدون | Ferey-doon | اوستایی-پهلوی |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش
|
ق |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
قارن | اوستایی-پهلوی |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، نام یکی از خاندانهای بزرگ در دوره اشکانیان،نام پسر قباد و برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
|
|
ک |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
کاوه | kaveh | اوستایی-پهلوی |
از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری ایرانی در زمان ضحاک و برپادارنده پرچم ایران( درفش کاویانی) و رهبر قیام علیه ضحاک ماردوش
|
م |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
ماونداد | mavandad | اوستایی-پهلوی |
نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
|
ماهانداد | mahandad | اوستایی-پهلوی |
داده ماه، بخشیده ماه، نام یکی از دادوران نامدار در زمان ساسانیان
|
مشی | mashi | اوستایی-پهلوی |
نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوره های سامی
|
میشه | اوستایی-پهلوی | مشی | |
ن |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
نیکاو | nikav | اوستایی-پهلوی |
مرکب از نیک به معنای خوب بعلاوه آو که همان تلفظ آب در فارسی باستان است.آب شفاف و گوارا
|
و |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
ونداد | Vandād | اوستایی-پهلوی |
خواهش، امید، آرزو، نام پسر سوخر از خاندان قارن
|
ویستور | اوستایی-پهلوی |
گشوده و منتشر شده
|
|
ه |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
هامرز | Hāmarz | اوستایی-پهلوی |
نام سردار ساسانی
|
هامین | hamin | اوستایی-پهلوی | تابستان |
هاوش | havash | اوستایی-پهلوی |
امت – پیروان یک پیامبر
|
هوبر | اوستایی-پهلوی |
دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی
|
|
هورمک | اوستایی-پهلوی | شبان |