در این فهرست برای شما لیست اسم های دخترانه و پسرانه با ریشه سنسکریتی را قرار داده ایم..البته اشتباه در همه جا ممکن است و امکان دارد که در این لیست هم اشتباهاتی شده باشد که از دوستان و بازدید کنندگان محترم خواهش مندیم که در صورت مشاهده اشکال و یا قرار ندادن اسمی ما را مطلع کنند تا برطرف شود.با سپاس
- اسامی پسران
آ | |||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
آپادا | apada | سنسکریت |
کسی که خود را به خداوند سپرده است ، متوکل
|
آپاداش | apadash | سنسکریت |
آموختن علوم معنوی از مرشد
|
آپنیتا | سنسکریت |
مقرب، بنده خاص پروردگار
|
|
آتیتی | atiti | سنسکریت | مهمان |
آدهاوا | سنسکریت |
نزدیکترین دوست خداوند ، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی
|
|
آدبهاوا | سنسکریت |
تولد حقیقی
|
|
ب |
|||
برهمن | سنسکریت | ||
برهمند | سنسکریت | ||
بهنود | Beh-nood | سنسکریت-هندی |
نام پادشاهان هند
|
ر |
|||
راما | rama | سنسکریت |
یکی از تجلیات وشنو در اساطیر هندی
|
ک |
|||
کافور | kafor | سنسکریت |
معرب از سنسکریت ،از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای تورانی شهر بیداد
|
کریشنا | سنسکریت |
این اسم پسرانه ایرانی تا کنون ۷۰۵ بار مشاهده شده است
|
|
ل |
|||
لنا | lana | سنسکریت-فارسی |
نمکین – مرکب از لن(نمک سانسکریت) + الف نسبت فارسی
|
م |
|||
مشکان | meshkan | سنسکریت-فارسی |
مشک(سنسکریت) + ان(فارسی) مشک( ماده ای معطر) + ان( نشانه جمع فارسی)، نام ناحیه ای در همدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی
|
مهراج | سنسکریت |
نام رایج پادشاهان هندوستان
|
|
ن |
|||
نادین | nadin | سنسکریت |
پویا و پرتحرک – الهه رودخانه
|
و |
|||
وارونا | varona | سنسکریت |
نام یکی از خدایان هندو
|
ویریا | vitiya | سنسکریت |
همت – یکی از کمالات ششگانه که یک بوداسف باید به آن برسد
|
- اسامی دختران
آ | |||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
آپادیپا | سنسکریت |
آتش افروز و گرما بخش ، نورانی مثل خورشید
|
|
آپگیا | apgiya | سنسکریت |
وجود فرخنده ، موهبت
|
آپگیتی | apgiti | سنسکریت |
ترانه ، آواز دلنشین
|
ا |
|||
امیل | سنسکریت-عربی |
معرب از سنسکریت نام درختی از تیره فریفون که گاهی بعضی از انواع آن بصورت درختچه یافت می شوند
|
|
امیله | سنسکریت-عربی |
امیل ، معرب از سنسکریت نام درختی از تیره فریفون که گاهی بعضی از انواع آن بصورت درختچه یافت می شوند
|
|
اوریسا | سنسکریت |
نام یکی از ایالتهای هندوستان
|
|
س |
|||
سنیا | سنسکریت-هندی |
آزاده ، رها (به ضم سین)
|
|
ش |
|||
شارمین | sharmin | سنسکریت |
خجسته فرخنده
|
شارمینا | sharmina | سنسکریت-فارسی |
خجسته ، فرخنده ، مرکب از شارمین(سنسکریت) + الف تانیث (فارسی)
|
شرمیلا | سنسکریت-هندی |
محافظت ، نوعی گل ( به فتح ش)
|
|
شکر | سنسکریت |
ماده بلوری شیرین و سفیدرنگ، زیبارو، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظومه خسرو و شیرین
|
|
شکربانو | shekarbano | سنسکریت-بانو |
(به کسر شین) شکر(سنسکریت) + بانو (فارسی) بانوی شیرین و زیبا
|
شکردخت | shekardokht | سنسکریت-فارسی |
(به کسر شین) شکر(سنسکریت) + دخت (فارسی) دختر شیرین
|
شکرناز | shekarnaz | سنسکریت-فارسی |
(به کسر شین) شکر(سنسکریت) + ناز(فارسی) دارای ناز و غمزه دلپذیر
|
شکرین | سنسکریت-فارسی |
(به کسر شین) شکر(سنسکریت) + ین(فارسی) هر چیز شیرین
|
|
ل |
|||
لنا | lana | سنسکریت-فارسی |
نمکین – مرکب از لن(نمک سانسکریت) + الف نسبت فارسی
|
لنیا | سنسکریت-فارسی |
دختر ملیح – نمکین – مرکب از لن(سنسکریت) + ی نسبت(فارسی) + الف تانیث(فارسی)
|
|
م |
|||
مشک | mashk | سنسکریت |
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید
|
مشکدانه | mashkdane | سنسکریت-فارسی |
مشک( سنسنکریت) + دانه( فارسی) دانه خوشبویی که آن را سوراخ می کنند و به رشته می کشند، نام یکی از الحان باربد
|
مشکناز | mashknaz | سنسکریت-فارسی |
مشک( سنسکریت) + ناز(فارسی) زیبا و خوشبو،از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
|
مشکین | meshkin | سنسکریت-فارسی |
مشک(سنسنکریت) + ین(فارسی) از هر چیز خوشبو، مشک الود، معطر
|
مها | maha | سنسکریت |
سنگی مانند بلور، یاقوت کبود
|
ن |
|||
ناراین | سنسکریت |
از خدایان هندوهاست و به دفع فساد میکوشد
|
|
نیروانا | nirvana | سنسکریت |
آخرین مرحله سلوک در نزد « بودا » که مرحلهی محو شدن جنبهی حیوانی وجود و رسیدن به کمال است.
|
نیلوفر | Niloofar | سنسکریت |
گلی به رنگ سفید، کبود، و زرد که مصرف دارویی دارد-همچنین نام یکی از جشنهای ایرانیان قدیم(جشن نیلوفر) که در روز هفتم یا هشتم هر ماه برگزار می شد و هرکس که در این روز از پادشاه حاجتی می خواست برآورده میشد
|